۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

چرا؟

بعض وقتها هیچی نمی شه گفت به جز کشیدن یک آه عمیق و تکان دادن سر.

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

توصبه می کنیم : دانش آموزان دختر ازدواج کنید

<<دکتر زکریا یازرلو در پاسخ به این سوال که آیا روال اخراج کردن دانش‌آموزان دختری که در سنین مدرسه ازدواج می‌کنند، توسط برخی مدیران مدارس صحیح است یا خیر؟ گفت: شرط حضور دختران در مدرسه این است که ازدواج نکرده باشند و مجرد باشند، اما اگر شرایط ازدواج برای دانش‌آموزان دختر فراهم شد و خواست که ازدواج زودهنگام داشته باشد که ما هم آن را توصیه می‌کنیم، در آن موقع، نظام آموزش و پرورش مدل دیگری از خدمات آموزشی را برای آنها فراهم می‌کند و سازماندهی متفاوتی برای آن‌ها در نظر می‌گیرد که از آن جمله فراهم آمدن امکان ادامه تحصیل در آموزشگاه بزرگسالان است>>
1. خیلی جالبه اول ما ترغیب می کنیم ازدواج کنن ولی بعدش می گیم از مدرسه ای که دوست دارین برین یه جای دیگه درس بخونین
2. آقای وزیر طبق کدوم اصل روانشناسی ازدواج زود هنگام رو توصیه می کنین؟ من تنها نفع ازدواج زود هنگام را در سرکوب استعدادهای زنان و خانه نشین نمودن آنپها می دانم.که البته احتمالا ارزش این همه تبلیغ را دارد..
3. حضور یک دختر متاهل چه ضرری برای دیگران دارد؟واقعا هیچ شناختی نسبت به دختران جوان امروزی و سطح اطلاعات آنها دارید؟

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

مهامنسرای دو دنیا


ژولین.... ولی بهتون خبر می دن؟
دکتر س... کی خبر می ده؟
ژولین.... خدا،شیطان یا تقدیر ، چه می دونم.حتما بالاخره یک کتاب بزرگی وجود داره که توش همه چیز نوشته شده.(تقریبا با خشونت) توی پرونده های شما چی نوشته شده؟
دکتر س ... (پرونده ها را در بغل می فشارد) اطلاعات.
ژولین.... بفرمایید. می دونستم.
دکتر س.... فقط اطلاعات جزیی.مثل روحیه و طبیعتتون،سلامتیتون،داستان زندگیتون. اما نه انتخاب هاتون.(ناگهان دقیق تر صبحت می کند)هر کس با داده های خاصی به دنیا می آد مثل توارث،خانواده،محیط اجتماعی،که همیشه روش سنگینی می کنه.به دهی ،کشوری،زبانی،زمانه ای تعلق داره.همه ی این چیزها شما رو مشخص و از سایرین متفاوت و متمایز می کنه، اما تنها یه چیز و تنها یه چیز شما رو منحصر به فرد و تک می کنه و اون آزادیتونه.شما آزادین،آزاد،متوجهین؟ آزادین که سلامتیتون رو داغون کنین،آزادین که رگ دستتون رو بزنین،آزادین که از که از غم عشق هیچوقت فارغ نشین ،آزادین که تو گذشته تون بپوسین،آزادین که قهرمان شین،آزادین که تصمیمات اشباه بگیرین،آزادین که تو زندگی شکست بخورین و مرگتون رو تعجیل کنین. حرفم رو باور کنین،کتاب تقدیری وجود نداره،فقط چند نشانه روی یک برگه. مقداری اطلاعات.چیزی رو که نمی شه محاسبه کرد آزادی شماست.
مهمانسرای دو دنیا،اریک امانوئل اشمیت، شهلا ریاحی.نشر قطره
من با نمایشنامه های این نویسنده زندگی می کنم.چنان غرق لذت می شم که نمی فهم زمان چگونه می گذره.هیچگاه کتابی این حجم اندک نمی تونه برای من اینقدر حرف برای گفتن داشته باشه.تا آخرین کلمات شگفت زدت می کنه.مثل نوای اسرار آمیز .با هر پاراگراف اون هم دلم می خواست جیغ بزنم.دلم می خواست می تونستم تمام سطور اون رو هم بنویسم.خدا رو شکر که هنوز هیچ چیزی مثل یه کتاب خوب نمی تونه اینقدر من رو سرشار از انرژی کنه.

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

زنها و حرفهایشان

نمی خواستم این پست رو بنویسم به دلیل اینکه شاید فکر می کردم جای مناسبی نیست برای طرح این مسئله،اما امروز دیدم حیفه که ننویسم پس:
بالاخره دیدن سریال s... & the city(ظاهرا نوشتن اسم کامل فیلم باعث شده بود این پست فیلتر بشه) را تمام کردم و چقدر موضوعات اون را آشنا یافتم برای هر زنی.مسایلی که در این سریال به اونها پرداخته می شد بر پایه روابط زنها و مردها در انواع مختلف و سطوح مختلف بود روابطی از نوع دوستی،کاری، زندگی مشترک،وبسیاری موارد دیگر.جالبترین نکته برای من این بود که چقدر میان زنهای آمریکا ،احساساتشان،نیازهاشان و رفتارهایشان و زنهای ما اشتراک وجود دارد و این نشان می دهد زن بودن در همه جای دنیا تا حد زیادی آثار و تبعات خود را دارد:
آنجا هم زنها به سختی می پذیرند که از سوی مردی رد شده اند و همواره سعی دارند تا به هم خوردن رابطه را به نحوی توجیه کنند که در آن مقصر نباشند و رایجترین حرف در این مواقع این است که لیاقت من را نداشت.
آنجا هم زنها برای خود حق داشتن رابطه جنسی مشابه مردان را قائل نیستند و داشتن یک رابطه صرفا برای ارضای نیاز از سوی زنان محکوم و برای مردان تا حد زیادی به رسمیت شناخته شده است.
زنهای آن سر دنیا نیز پس از شکستهای عاطفی زمان زیادی را صرف بازتوانی خود می کنند اما مردان سریعتر به زندگی عادی بر می گردند.
و بسیاری موارد دیگر که من الان یه یاد ندارم.اما تفاوتهای جالبی هم وجود دارد:
زنها ی این سریال هچگاه به امری بر خلاف خواسته خود رضایت نمی دهند و اگر چند باری هم گذشت کنند به هرحال عدم تمایل خود را اعلام می کنند.
این شخصیتها هیچگاه رابطه ای را بر اساس دروغ پایه نمی گذارند و هرگز به چیزی که نیستند تظاهر نمی کنند.
آنها در باره کوچکترین مسئله خوب یا بد ،خوشحال کننده یا ناراحت کننده حرف می زنند یا با دوستانشان یا با شریک زندگیشان و به همین جهت همیشه طرف مقابل آنها می داند او از چه موضوعی ناراحت است و در نتیجه در اکثر موارد حل مشکلات راحت است.
و از همه جالبتر اینکه تمام تلاش خود را می کنند تا در مورد هیچ کس و هیچ رفتاری قضاوت نکنند.
کاش زمانی هم ما می توانستیم به این صراحت در باره زنها و نیازهایشان حرف بزنیم.
توصیه: هر زنی در هر سن و سالی که هستید این سریال رو ببینید.

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

13 آبان 1388

مقدمه: به دلیل سرعت بسیار پایین اینترنت در دو روز گذشته این پست را امروز قرار دادم:
-امروز بازهم مادر بودنم و نگرانیهای ناشی از آن باعث شد تا نتوانم جایی که می خواهم باشم و پناهم شد رفتن به شهر کتاب و خرید چند کتابی که مدتها قصد خواندنشان را داشتم و رفتن به کافی شاپ،خوردن یک هات چاکلت و خواندن"مادام بوواری" .روز بدی بود.دردناک و پر از نگرانی.

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

مادر خوب یا مادر بد؟

فرزندم 4 ساله شد و من وقتی بعد از برگزاری مراسم تولد او برای خوابیدن به تختم رفتم به یک سوال تکراری فکر می کردم: آیا مادر خوبی بودم؟
در تمام این 4 سال این سوال لحظه ای ذهن مرا رها نکرد.می دانم مادر فداکاری نبودم.هیچگاه خودم را فراموش نکردم.ا ز خواسته ها و تفریحاتم به کلی صرفنظر نکردم.و....و اینها همه در فرهنگ ایرانی یعنی من مادر بدی بوده ام.اما اگر این کارها را نکردم برای این بود که مادر شادی برای پسرم باشم و نه یک مادر افسرده.برای این بود که از جامعه دور نباشم تا وقتی فرزندم نوجوان شد و از خواسته هایش با من حرف زد او را و نیازهایش را بشناسم.و از همه مهمتر اینکه هیچگاه برای کارهایی که برای او کردم او را مدیون خودم ندانم و متهمش نکنم که قدر زحماتم را نمی داند
از دوسالگی به مهد فرستادمش نه برای راحتی خودم بلکه برای آنکه در محیطی شاد اجتماعی شدن را بیاموزد..تلاش کردم به او مهربانی و دوست داشتن را یاد دهم تا بعدها او را در حال جنگ و جدال همیشگی با محیط اطرافش نبینم.تلاش کردم به او یاد دهم حق گرفتنی است و باید برای رسیدن به آن جنگید.و در تمام این مدت اگرچه شاید هرگز خودم را فدا نکردم اما سعی کردم هر کاری می کنم به نفع فرزندم و در راه رشد و آرامش او باشد. و البته موقعیتهای کاری زیادی را از دست دادم.مسافرتهای زیادی را نرفتم.تفریحات زیادی را از دست دادم و ....اما هنوز شادم و سرحال و می خواهم زنگی شادی یه همراه فرزندم و همسرم داشته باشم و اما در تمام این مدت ندانستم آیا مادر خوبی بودم یا خیر. و می دانم دلیلش رسوخ افکار سنتی جامعه ایرانی در اذهان ماست که می خواهیم مدرن زندگی کنیم و حغظ تناسب این دو بسیار سخت است. مادرانی در دنیای مدرن ولی رشد یافته با افکار سنتی ایرانی.